پس جوره
پاییز روستا واقعا خاطره انگیز بود
وقتی باد پاییزی برگهای زرد و قرمز و قهوه ای رو روی زمین فرش می کرد و صدای پای عابران در هنگام عبور از کوچه ها موسیقی پاییزانه ما می شد
بعضی روزهای پاییز و حدودا در روزهای اول مهرماه که مردم گردوها رو به اصطلاح از درخت پایین کرده بودند ناگهان باد شدیدی می وزید که ظاهرا چند تا ماموریت داشت
یکی به خواب بردن درختان
یکی پایین آوردن برگهای زرد درختان
و دیگری پایین آوردن گردوهای باقی مانده بر سر شاخه هایی که دست گردوپایین کن به آن نرسیده بود
و ما از مدرسه که بر می گشتیم مانند ملخ هایی که به مزارع حمله ور می شدیم به باغها می رفتیم و گردوهای پایین آمده پای درختان رو جمع می کردیم و اونا رو داخل بنگا و اگه نایلونی پیدامی کردیم داخل اون می ریختیم و به سرعت گردوها رو جمع می کردیم
بعضی از بچه ها گردوها رو به خونه می بردند و برخی هم به مغازه علی جلال و می فروختند و شکمی از عزا در می آوردند
واقعا خاطره بود خاطره ...