سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندترین مردم، بیمناکترین آنان از خدای سبحان است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
سادیان ، سادیانی ، سادیو ، سادیون ، مرق ، سادیان مرق ، باباافضل ، سادیان ، شعر ، حسن طالبی سادیانی ، سادیان در اشعار ، شعر سادیان ، سوتال خوری ، تفریح های روستایی ، سادیان ، سوتال ، ، شعر ، سادیان ، روستای سادیان ، سادیانی ، سادیونی ، سادیو ، شکار گنجشک ؛ تیرکمان ؛ گنجشک خوری ، گوشت گنجشک ؛ روستای سادیان ؛ ، فیلم قدیمی ، جهاد سازندگی ، فیلم در مسجد ، قالی بافی ؛ چله ، پود ؛ قالی بافی در قدیم ؛ تابستان های قدیم ؛ ق ، معلمان قدیمی ، معلمان روستا ، روستای سادیان ، سادیان ، قدیم ترها ، موذنهای روستا ، موذن ، روستای سادیان ، اسامی قرآن خوانهای روستا ، قرآن خوانی ، قدیم ترها ، روستای سادیا ، بازیهای مدرسه ای ، خاطرات مدرسه ، خاطرات قدیم ، مدرسه در قدیم ، پس جوره ، گردو ، پاییز ، باد پاییزی ، قدیم ، خاطرات مدرسه ، خاطر ، تخم مرغ ، لانه کلاغ و کبوتر ، سرگرمی های قدیمی ، قدیم روستا ، تف ، ترقه ، ترقه های دست ساز ،بازیهای قدیم سادیان ، قدیم سادیان ، ساد ، دامداری ، دامداران سادیان ، گله داران روستا ، سادیانی ها ، دعاخوانهای قدیمی روستا ، قدیم ، سادیان قدیم ، سادیان ، رانندگان روستای سادیان ، روستای سادیان ، رانندگان ، سادیان ، امامزاده ، سادیون ، سادیانیها ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :5
کل بازدید :49128
تعداد کل یاداشته ها : 44
103/9/7
1:0 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
[1]
روستایم را دوست دارم مثل همه روستایی ها ، مردمانش را کوچه هایش را ، سادگی هایش را ، اسمش را ، گذشته اش را و ... خلاصه اینکه عاشقش هستم پس برایش می نویسم ... مهدی اسماعیلی سادیانی

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

گل تقدیم شما پس جوره گل تقدیم شما 

پاییز روستا واقعا خاطره انگیز بود
وقتی باد پاییزی برگهای زرد و قرمز و قهوه ای رو روی زمین فرش می کرد و صدای پای عابران در هنگام عبور از کوچه ها موسیقی پاییزانه ما می شد
بعضی روزهای پاییز و حدودا در روزهای اول مهرماه که مردم گردوها رو به اصطلاح از درخت پایین کرده بودند ناگهان باد شدیدی می وزید که ظاهرا چند تا ماموریت داشت
یکی به خواب بردن درختان
یکی پایین آوردن برگهای زرد درختان
و دیگری پایین آوردن گردوهای باقی مانده بر سر شاخه هایی که دست گردوپایین کن به آن نرسیده بود
و ما از مدرسه که بر می گشتیم مانند ملخ هایی که به مزارع حمله ور می شدیم به باغها می رفتیم و گردوهای پایین آمده پای درختان رو جمع می کردیم و اونا رو داخل بنگا و اگه نایلونی پیدامی کردیم داخل اون می ریختیم و به سرعت گردوها رو جمع می کردیم
بعضی از بچه ها گردوها رو به خونه می بردند و برخی هم به مغازه علی جلال و می فروختند و شکمی از عزا در می آوردند
  گل تقدیم شما واقعا خاطره بود خاطره ... گل تقدیم شما


94/1/7::: 1:0 ص
نظر()