سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس به دانش خویش عمل کند، به مطلوب و مقصود اخرویش برسد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
سادیان ، سادیانی ، سادیو ، سادیون ، مرق ، سادیان مرق ، باباافضل ، سادیان ، شعر ، حسن طالبی سادیانی ، سادیان در اشعار ، شعر سادیان ، سوتال خوری ، تفریح های روستایی ، سادیان ، سوتال ، ، شعر ، سادیان ، روستای سادیان ، سادیانی ، سادیونی ، سادیو ، شکار گنجشک ؛ تیرکمان ؛ گنجشک خوری ، گوشت گنجشک ؛ روستای سادیان ؛ ، فیلم قدیمی ، جهاد سازندگی ، فیلم در مسجد ، قالی بافی ؛ چله ، پود ؛ قالی بافی در قدیم ؛ تابستان های قدیم ؛ ق ، معلمان قدیمی ، معلمان روستا ، روستای سادیان ، سادیان ، قدیم ترها ، موذنهای روستا ، موذن ، روستای سادیان ، اسامی قرآن خوانهای روستا ، قرآن خوانی ، قدیم ترها ، روستای سادیا ، بازیهای مدرسه ای ، خاطرات مدرسه ، خاطرات قدیم ، مدرسه در قدیم ، پس جوره ، گردو ، پاییز ، باد پاییزی ، قدیم ، خاطرات مدرسه ، خاطر ، تخم مرغ ، لانه کلاغ و کبوتر ، سرگرمی های قدیمی ، قدیم روستا ، تف ، ترقه ، ترقه های دست ساز ،بازیهای قدیم سادیان ، قدیم سادیان ، ساد ، دامداری ، دامداران سادیان ، گله داران روستا ، سادیانی ها ، دعاخوانهای قدیمی روستا ، قدیم ، سادیان قدیم ، سادیان ، رانندگان روستای سادیان ، روستای سادیان ، رانندگان ، سادیان ، امامزاده ، سادیون ، سادیانیها ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :5
کل بازدید :47510
تعداد کل یاداشته ها : 44
103/1/9
8:31 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
[1]
روستایم را دوست دارم مثل همه روستایی ها ، مردمانش را کوچه هایش را ، سادگی هایش را ، اسمش را ، گذشته اش را و ... خلاصه اینکه عاشقش هستم پس برایش می نویسم ... مهدی اسماعیلی سادیانی

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

گل تقدیم شماترقه های دست سازگل تقدیم شما

سلام دوست داشتن
گفتن از گذشته به معنای خوب بودن یا تایید اشتباهات گذشته نیست فقط یه یادآوریه و لا غیردلم شکست
یادمه که معمولا بیشتر چراغ های علاء الدین قدیمی روستای ما یک یا دو پیچ روی چراغ رو نداشتند
 و علتش هم این بود که بچه ها معمولا از پیچ اون برای درست کردن ترقه استفاده می کردند
یکی از شیطنتهای رایج دوره ما این بود که بچه های آتیش پاره به دور از چشم پدر و مادر یه پیچ روی چراغ علاء الدین که مردم روستا بهش آل الدین می گفتند رو باز می کردند
و اون رو داخل یه قرقره پلاستیگی می کوبیدند و  به اون قرقره ؛ کشی می بستند و کش رو به یه میخ می بستند
و داخل پیچ ، گوگرد کبریت می ریختند و بعد به ته قرقره هم یه تیکه از جارو می بستند
و پس از اومدن از مدرسه یعنی دقیقا ساعات دو عصر تا غروب که برخی از مردم هم درحال استراحت بودند ترقه  رو به آسمون پرتاب می کردند
و ترقه از همه جا بی خبر در هنگام زمین خوردن صدای مهیبی میداد که متاسفانه بسیار لذت بخش بود

صدای فحش های آب دار در هنگام فرار بچه ها هنوز تو کوچه های روستا هست ...

نمی دونم بگم یادش به خیر یا یادش به شر ... گیج شدم


94/1/16::: 1:0 ص
نظر()